طنز و روشنگری
    حميد برنا        حميد برنا

آغاز نشرات اکتوبر 2006

پيوست به گذشته

 

مناظرهء کاکه تيغون وکربلايی

بخش پنجم

سال دؤم

   امروز شنبه 24 نوامبر سال 2007، هوا ابری وامکان ريزش باران وجود دارد، در حدود 3 درجهء سانتی گراد سرد تر از روز گذشته بوده وگواهی از آمدن زمستان واقعی را ميدهد، که حتا در شب درجهء حرارت بالای صفر بوده، در حاليکه امشب کابل 4 درجه سانتی گراد بود، هردودوست در خانهء کاکه تيغون مشغول پخت وپز می باشند، تا مواد غذائی را که از جانب کربلايی، آورده شده  وخود را جريمه نموده بود آماده سازند، بعد از اتمام پخت وپز و صرف طعام، ميدان مناظره گرم ميشود:

کاکه تيغون: تشکر کربلايی جان که سر واديت( وعده ات) ايستاده بودی وگوشتای لخُم فراوان آورده بودی.

کربلايی: کاکه جان بدترين آدم کسيس که واده کنه،امّا وفا نی.

کاکه تيغون: کربلايی جان، او روز گفتی، که شيعه مذهب اس وقزل باش فرقه عسکری يا لشکری،کلاه سرخا،خی چرا چندوليا (چنداولی ها) ره قزل باش ميگفتن و چنده ول چه مانا؟

کربلايی: کاکه جان مه از يک دوستم آغای دکتور احمد لقا نجم پُرسان کدم، که اوناهم چنده ولی استن، او گفت:

باد ازی که نادر افشار ده سال 1738 شهر قندهاره  فتح کد، چند وخت باد، چند، چند دسته به شهر کابل آمدن، که " چند نفر اوّل شان" از همو مردمای شهرهای فارس بودن( بمی خاطر ايناره فارسی هم ميگفتن) که مذهب شويه ( شيعه) داشتن، ده شار کابل نزديک ارگ شاهی بالاحصار متوطن شدن، که همينجه ره : چند- اّول  گفتن ورفته رفته چنداوّل به چنده ول مامول ( معمول) شد، همی نفرای چنداوّل که مذهب شويه داشتن، قزل باش يانی کلاه سرخ هم بودن،به همی خاطر مردم کابل ايناره قزلباش ميگفتن وايطوفکرميکدن که يانی شويه( شيعه)، حالانکه کاملن غلط بوده واس، ده همی منطقه چنداوّل، گذرای مختلف بود واس، که بری مه آقای مسرور نجيمی گفتن، "مثلن ده جائيکه کردهای فارس جم شده بودن بنام گذر کُردها که رفته رفته بر قُرتا ( جعفر خان فرقه مشر قُرتا بود) تبديل شد وده جائيکه کلوخوزا بودن رفته رفته بنام کله خورا ياد ميشد،  شيرازی هـــا، خافی ها، شاه سوندها،  شهنچی ها ( خود آغای مسرور شاعر ونويسندهء دو مجموعهء منظوم شعری تحت عنوان" انديشه های شهر شعر" هم در همين گذر تولد شدند)، قاضی شهاب و کبيری ها بود"، خلص بايد بگويم که ده همی مورد بايد  يکنفر مثلن آغای نجم که او هم داکتر علوم تخنيکی، هم منجم وهم نويسنده اس، يا محترم داکتر سيد هاشم قطره، که او هم داکتر طب، هم شاعر وهم نويسنده اس يا آغای مسرور نجيمی، که شاعر ونويسنده استن يا هر سه شان با چند نفر ِدگه حتا يک کتاب نوشته کنن، مثل " چارچته کابل" يا نوشته بشير جان دژم ده مورد " گذرگاه وگذرگاه نشين های شهر کابل" که ده هفته نامه اميد چاپ شده و انکشاف يافته آن تحت کار ميباشه، تا گوشه ای از زنده گی، معاشرت، عرف وعادات، سجايا ومعرفی شخصيتها وکارنامه های چنين هموطنای ماره بيان کنن.

کاکه جان، ای که تو پُرسان کدی کدام مذهب يا کدام دين خوبس، مه بريت يک شعريکه همو رفيقم رحيمی صاحب برم داده ميخانم:

آدميت به حسن اخـلاق است     جفت اين شيوه درجهان تاق است

کافر نيک خوی خوش اخلاق    بهتر از مؤمن بد اخــــــلاق است

کاکه جان بيبی چند بجس که سرما رفتن جماعت خانه نا وخت نشه؟

کاکه تيغون: مه هنوز بسيا سوال دارم.

کربلايی: مه چی پرسان ميکنم، تو چی جواب ميتی، کل اوغانای ما هميطور استن، يک چيز پرسان ميکنی دگه چيزه جواب ميتن، خدا ترام جور کنه اوُ دِگارام، مه چم که ميکنه يا نی.

کاکه تيغون: ببخشی کربلايی جان مه مطلبم بود،که هنوز بسيا وخت اس يانی که دونيم بجه اس.

کربلايی: اينی ره ميگن جواب آدم وارو.

کاکه تيغون: تو خو غيری کتره وکيانه بگويی ويگان نيشکای ته بزنی، خوب شد که زن نبودی اگه نی خشويته دَر بدر ميساختی.

هردو دوست چند دقيقه ميخندند ودو باره مناظره آغاز ميشود.

کاکه تيغون: موضوع شويه( شيعه)، قزلباش يانی همراهای عسکری ولشکری نادر افشار فاميدم، بخيالم ايناده نزديکای پولی تخنيک ودارالامانام جای گرفتن؟

کربلايی: بلی کاکه جان، اينالی هوشيار شدی، که حالی بنام افشار نانکچی وافشار تيپه يا افشار دارالامان هم ياد ميشن، علاوتن ( علاوتاً) ده مراد خانی، قلعه هزاره ها وديگه جايا هم مسکن گزين شدن.

کاکه تيغون: خی کربلايی جان بگو که ده اوغانستان ودگه جهان چی گپاس؟

کربلايی: کاکه جان، ده مورد همی مردم، که چقه دانش مندا، مؤرخين، نويسنده ها، دکتور ها، انجنير ها، نعت خوانا، هنرمندا وغيره وغيره داشتن ودارن، پسان گپ ميزنيم، حال ميريم سر اوضاع اوغانستان وجهان که ده ای چند روزيکه مه وتو نديديم چی گپا شده:

کاکه جان از دگه کشت وکشتارا، اعتصاب زندانی ها ده جوزجان، آدم ربايی ها، انفجارات و خشونتها عليه زنان ميگذريم، چرا که هرروز اس و واده مام همی بود، امّا يک موضوع انفجارات مربوط ولايت کابل، حتا خود شار کابله بريت ميگم:

1-  روز شنبه گذشته، ده پغمان با يک انفجار، چار ايطالوی وچندين اوغان کشته شده وبسيار زخمی ها هم داشت.

2-   ده چار آسيا انفجار شد، پريروز که بسيار کشته بجای ماند وبسيار زخمی.

3-   ده زير ريش حکومت وشورا يانی ده وزير اکبر خان بالای قطار آيساف يک انفجار صورت گرفت که بسيار کشته وزخمی وفوق العاده آسيب مالی نصيب آيساف شد، يانی وسايل شان تخريب، امّا عساکر شان جای بجای زنده.

فوراً کاکه تيغون مثل هميشه در سخن کربلايی در آمده وميگويد:

کاکه تيغون: خی ريشای شان جُل وپُک شد، بی ريش ماندن؟

کربلايی: بی مهابا خندهء قهقه سر ميدهد وکاکه تيغون هم، بعد از چند دقيقه کربلايی دوباره به سخن می آيد:

کربلايی: کاکه جان، ده هر چيز بازی، حالی ده ريش بابام ( بابه هم) بازی!

ده زير ريش يانی که نزديک به جای کارشان، فاميدی کاکه جان؟

کاکه تيغون: بلی مه وخت فاميده بُودم، هموطو گفتم.

دوباره هر دو بخنده آمده، پياله ها را پُر از چای هيل دار کرده ومی نوشند و کربلايی ادامه ميدهد:

کربلايی: کاکه جان ای گپا خو بهر صورت، چند روز پيش آغای قانونی رئيس ولسی جرگه از مجلس شورا قار کد وبرآمد واستيفا ( استعفاء) داد وچند وکيل دگام کتيش بر آمدن وگفت که تا چند نفر دولتی ره، بگمانم 7 نفره که شورا آويزان ساخته ( او تعليق گفت ومه مانای شه بريت گفتم)، برطرف نکنه، مه به وظيفه بر نميگردم.

کاکه تيغون: خی شکر مردم از غمش بيغم شدن؟

کربلايی: نی کاکه جان يا همو طو گپاره ميزنن، مثليکه يکدفه آغای مجدديام گفته بود وباز پس ده کار خود دوام داد، کاکه جان حال گپ گُمُ شده، اصلن يا  وظيفه خوده نميفامن، حکومت که وظيفه ش مقرّر کدن وبرطرف کدن اس، حق داره که تاقيقات دُرست بکنه، باد از او بايد برطرف کنه،خير وخلاص.

کاکه تيغون: يا دوغ مکس واری هستن.

کربلايی: نی دوغ مگس، مگس دوغ واری، صيحی ( صيح) گفتی کاکه جان، ده وظيفه قوه اجرائيه، قضائيه وهر جای دِگه دستک ميزنن، مثلی که بری غوث زلمی هم يک فتوا داده بودن، به عوض ستره ماکمه، که  قرار نوشته نجيب الله اميری به حواله آژانس خبری روز، تاقيقاتش از طرف سارنوالی تکميل شده وجنرال فتاح عزيزی معاون لوی سارنوال گفته چون ده قانون اجراآت جزايی ما چنان وضعی که مطابق آن بری غوث زلمی جزاء تعيين شوه نداريم، بنا برآن دوسيه او ره به ستره ماکمه راجع ساختن، بهر صورت همی فتوای شورا بره غوث زلمی يک جنجال کلانه پيش کد.

امّا گپای خارجی: وضع پاکستان بسيا خرابس واز جمله کشورای کامنولت( مشترک المنافع) اخراجش کدن، 54 کشور کامنوليت اس که رئيس شان همو ملکه انگلستان اس، همو که رئيسه حکومت پنهانی جهانيام اس( از کميته 300).

کاکه تيغون: ده همی گپت دو چيز ده فکرم گشت، اگه اخراج پاکستان از کامنوليت مانای آزاد شدنشه داشته باشه، خو بسيا خوب شد واگه به نسخش ( نقصش) باشه، گناه مردم پاکستان چيس، عوض خر ده پالانش می زننن؟

کربلايی: کاکه جان گپه ته فکر کده بگو، توهين به هيچ کسه حق نداری ولو پرويز مشرف باشه، که مردم پاکستانه در بدر کد.

کاکه جان ده عراق خو همو انفجارات اس و مردم بيگناه کشته ميشن، امّا يک خبر خوشام بريت دارم.

کاکه تيغون: زود، زود بگو کربلايی جان!

کربلايی: صدرآزم ( صدر اعظم) آستراليا امدفه از حزب کارگرآمد، که هميشه صدراعظم سابقه ره ميگفت، که بايد از مردم بومی آستراليا که ده اوايل بسيارشان مثل مردم بومی امريکا از طرف انگليسا کشته شدن عفو بخايه، مثلی که آلمانيا از يهودها که ده زمان هيتلر کشته شده بودن عفو خاستن، امّا صدراعظم پيشين ميگفت: هر کسی کشته عفو بخايه به مه چی؟

صدر اعظم نو گفته که اولين کار مه هميس که از بوميها عفو بخايم ودوّم ايکه عساکر خوده از عراق ميکشم، باش که زورش ميکشه يا نی، چرا که وام ( او هم) عضو کامنوليت و زير دست انگليس اس.

کاکه تيغون: اينی خبر آخرت بسيا خبر خوب بود، که بخير عسکرای آستراليايی از عراق خارج ميشن، خداس، که ده دگه کشورای جنگ اندازام تغير وتبديل بيايه، که کل شان از عراق واوغانستان برآين.

کربلايی: آلهی آمين يارب العالمين.

کاکه تيغون: خو کربلايی جان آينالی بخان يگان شعر، بگو يگان فکاهی، که خاطر خوش وآرام بريم بخير جماعت خانه.

کربلايی: بچشم کاکه جان، اوّل يک شعر محترم دکتور سيد هاشم قطره ره که برادرش داکتر ذره صنفی يم  بود بريت ميخانم، داکتر صايب شعره ده بحر رَمَل گفته که بر وزن فاعلاتن فاعلاتن  فاعلات اس، ليکن مثل مردم، ( چَنداوّل) را چنَدَول گفته، که مه بريش دوبيت گفتيم:

قطرهء جانانه شعرت دُر بود      ذَرهء مــا هـــــم هميشه سُر بود

چَنداوّل را تو گفتی چَنــــدوّل       هرچه گفتی خوب گفتی همچو گل

شعر داکتر صايب بسيا طويل اس، مه چند بيتشه انتخابی ميخانم، دگه کلشه می مانم باز ده خانه بخانش.

 

چَندول

چَندول ای جـان من جــــــانان من      ای گرامی مـــــــــــأمن ويران من

خاطرم از ياد تو، درجوشش است      با هوايت سينه ام در کوشش است

هر کجــــا هستم، گرفتــــــار توأم       هر کجــــــــــــا باشم خريدار توأم

سرمهء چشمم بود هـــــر گرد تو       جان فـــــــــدای مرقد سيد مرد تو

عاشقان وعارفان پاکبــــــــــــــاز       هست از هر گونه وصفی بی نياز

دست سفــــــّاکان ترا ويرانه کرد        بوم، در ويرانه هـــايت خانه کرد

راد مردان  گرانسنگت  چه شد؟        نوجوانان خوش آهنگت چه شد؟

دانشی مردان، پر فن وشجاع           داشتی  دايم  هماننــــــــــد شعاع

بينش وبلخی وبلبــــــل  داشتی        دامن  دايــــــــم  پُر از گل  داشتی

حاج ميرآقا که نامش زنده است       در کنـــــــــار نام تو پاينده  است

..............

از شجاعان بود جعفر خان تو         فرقه مشر وهـــــــم يل  ميدان تو

..............

سرور جويا مبارز مرد عشق          در رهء حق کرد بازی نرد عشق

...............

با فضيلت نو جوانها داشتی           چون فضيلت مــــرد دانا  داشتی

از هُدای نکته دان ياد آورم            خاطـــــــــرم از ياد او شاد آورم

ياد بايد از طبيبانت  کنـــــم            تا مگر يک لحظه  درمانت کنم

اوستاد داکتران صفر علی              در طبابت نامــــــــداری ويلی

طالبی وحکمت وهم طاهری           جمله در سطح  بلند  مــــاهری

سيد محمد خان حسينی اشتهار       هست با سّجادی  ما را افتخار

از شهاب زاده کنم  ياد آوری          يا علی احمــــد که بُد نام آوری

ياد از عبدالفتاح نجــــــم باد           گنج پُر دانشورت پُر حجم باد

ماهرو بهداشت ونوشين ياد باد      روح همراه فقيدت شـــــاد باد

شاعر وقاری نويسنده طبيب          قطره وذرّه وروکی با حبيب

قاريان پاک خوش الحان تو           که شدند پرورده در دامان تو

باصری وفاخر مقبل کجاست؟       قاری يوسف زاد صاحبدل کجاست

.........

محسن ضابط کنون  در آلمان       انجمن سازد برای عارفـــــان

توريالی آن جوان خوش صدا       منقبت ميخواند با لطف  ادا

سيّد عبدالله  از اهـــــــل مزار       در رهء عشق علی بس بی قرار

پرورش از مکتب بلخی گرفت       در خطابه، نام تاريخی گرفت

تا سخن از شاعـــری بالا کنم       ياد هـــا از افضل رسوا کنم

احمد شيدا وگلبـــــان ياد باد        اسود عمرانی وسلطان ياد باد

شاعــــرانت را اگر نامی برم       پُر شود از اسم شان اين دفترم

هريکی از نامـــــــداران ترا         دفتری بائيست  مشروح وجدا

نيک مردان تو باشد بی حساب     فارغ از تشويش در يوم الحساب

خواستارم از خـــدای لايزال         تا دهد ويران  گرانت را زوال

                      شعر در وصفت به مضمون وفا

                     قطــــــره وسيد سرودند هردو تا

 


اينه کاکه جان يام برگزيده اشعار محترم  دکتور سيد هاشم قطره ومحترم سيد اميرشاه  ذره .

کاکه تيغون: کربلايی جان بسيار اشعار خوب بود، مه ره دگايشه ده خانه می خانم.

حال بگو فکايای ته وکيستانای ته.

کربلايی: خو کاکه جان گوش کو اوّل فکاهی ياره باز کيستان ها ره:

شش نفر از اوغانا خانمای خوده زايشگاه بردن وده اتاق انتظار شيشتن، نيم ساعت باد قابله آمد گفت: غلام علی از يکه توت، مبارک يک بچه دوتوله ای تولد شد، چند دقه باد باز قابله آمد گفت: شير جان از دوراهی پغمان، مبارک صاحب يک جوره شير بچه ها شدی، باز چندين دقه باد، قابله آمد وگفت: سيد سرور از کارته چار، نام خدا چار فرزنده بريتان تبريک ميگم، باز چند دقه باد سر قابله آمد، گفت: گل محمد از شش درک، کاملن بی سابقه نام خدا صايب شش طفل شدی که عکسهای تان ده اخبار می برايه.

يکدفه، دونفر باقی مانده که از 9 برجه کمری وچهل تن پغمان بودن ايستاده شده گفتن: دوستا خدا حافظ ، ما خود ما نان نداريم، ايقه اولاده از کجا نان بتيم.

هردو ميخندند وکربلايی ادامه ميدهد به کيستان ها؛

کيستانها

کيست مارشال بس قوی پر زور             قصر ها ساخته در شير پور

شخص اوّل از او شکايت کـــرد             نزد مردم همــه حکايت  کرد

                                  ------------------- 

کيست تروريست ليک،او مظنون           دستايش هميشه غرقه بخون

گاه چل تار، گه لنگی  بسر.......            اوُ جُک وهم  قوارهء  مجنون

                                ---------------------

کيست آن ريش سفيد با دستار           اوست منسوب به کوی شوربازار

پدر وهم پدر کلانهــــــــــايش            کار کــــــــــــردند برای  آن  غدّار  

                               ----------------------

کيست آن ريش سفيد شمشير زن        باک او نيست از شمــا وزمن

هر کجـــــــــــا پول وثروتی يابد          قاپد وهست برهمه  شک من

                              -----------------------

کيست آن يک وزير بد دندان               سالهـــا بوده است در آلمان

بازســـــــازی نکرد وباز آمد               اين کرت با دو دست باز آمد

                             ------------------------

کاکه تيغون: بد دندان چی مانا؟

کربلايی: يانی که دندانايش از خاطرسگرت کشيدن ومسواک نزدن زرد شده وچاک چاک اس.

کاکه تيغون: دندان که چاک داشته باشه، آدم طالع من می باشه.

کربلايی: هموطورام اس کاکه جان، آدم بيکاره ده بست وزير وسال شش مام( ماه هم) ده دوبی ومعاش فراوان وسفر خرچام ميگيره، اينه طالع.

هردو ميخندند وکربلايی ادامه ميدهد:

کيست دستار اوهم چپن دارد        کله اش خُرد ريش پهن دارد

چوکی خود هميشه حفظ  کند        او نه پروای تـــــو ومن دارد

                         -------------------

کيست آنکس که با کلاه وچپن       ميرود روز هـــا به واشنگتن

او به پشتو، دری  وانگليسی     هم فصيح ميشود روان به سخن

                        --------------------

 

اينه کاکه جان، بيا که بخير بريم جماعت خانه، جوابای کيستان هاره ده راه بريم بگو!  يا الله

---------------------------------------------------------------------------------------- 

بخشهای ديگر انشأالله در هفته های آينده.

 

 

     

 

 

 

 


December 10th, 2007


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان